-
34
شنبه 20 دیماه سال 1393 22:38
خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!
-
33
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 16:07
مغرورم؟ عشقم میکشه تنهام ؟ به خودم مربوطه از بعضیا متنفرم؟ خودشون خواستن بعضیا رو فراموش کردم ؟ حافظه ی خودمه لجبازم ؟ به شما هیچ ربطی نداره کینه ایم ؟ اره چه جورم سنگ دلم ؟ چه بهتر ازم خوشت نمیاد ؟ فداسرم مگه مجبورت کردم قراره مثله تو باشم ؟ نوچ قابله تحمل نیستم ؟ اجباری به تحملم نیس باهام حال نمیکنی؟ بسلامت
-
32
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1393 13:09
من نه دوست میخوام. . .! نه داداشی. . .! نه آجی. . .! نه just friend. . .! نه هیچ کوفت و زهره مار دیگه. . .! کی کیو گول میزنه. . .!؟ میگی داداشمی.آجیمی. در روز یکبار حالمو نمیپرسی. . .! میگی دوستمی ولی وقتی چشام خیسه یه کلمه نمیگی چته...! بابا بس کنید. . .! قدیما یارو میخواست ازدواج کنه تا روز عروسی همو نمیدیدن...! زشت...
-
31
چهارشنبه 25 دیماه سال 1392 21:35
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ... ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ... ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﻭﺍﺳﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺑﮕﻪ ... ﺑﮕﻪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺮ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻗﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻨﻪ، ﺑﮕﻪ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻩ، ﺑﮕﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ... بگه فهمیدم فقط تو برام میمونی, تویی که همیشه باهام بودی , ﺑﮕﻪ ﻭ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎه ﮐﻨﻢ، ﺳﺮﺷﻮ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﺑﮕﻪ : ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ ! ﺗﻮ...
-
30
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 21:15
نامــــت خاطراتــــت بوســ ـــــه هایــــت و لـــمــــس حــــس بودنـــــت همـــه و همـــــه را بدست ســــــرد باد سپــــــردم یادم تو را فرامــ ـــوش ...!
-
29
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1392 21:54
دلـ♥ـم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛ پــُـر از جــایِ خــالـیِ ♥تـــو♥ پــُـر از دلـ♥ـتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــ♥ـــو پــُـر از حــس پــرواز پــُـر از تــــــــ♥ـــــــــو ♥
-
28
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 16:14
می گویند ساده ام می گویند تو مرا با یک نگاه یک لبخند به بازی میگیری؟ می گویند ترفند هایت،شیطنت هایت... و دروغ هایت را نمی فهمم می گویند ساده ام اما من فقط دوستت دارم همین!!! و انها این را نمیفهمند
-
27
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 22:44
وقتی یه زن باهات بحث میکنه، غر میزنه، قهر میکنه، دلش میگیره، از دستت گریه میکنه، میگه...میگه...میگه و اشکش سرازیر میشه و ، مجبورت میکنه حرفشو گوش بدی، خوشحال باش! براش مهمی که اینجوریه! اگه همش صدات میکنه، اگه دوسش داری، ذوق کن.. چون خیلی دوستت داره .... سکوت یه زن خیلی معنی داره ..... یعنی: خسته شده ... دیگه کم آورده...
-
26
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 17:57
او هم آدم است اگـــــــر دوستت دارم هـــایت را نشنیـــــده گرفت غصه نخــــور اگــــر رفت گریـــــــه نکن یک روز چشمــــهآی یکــــ نفر عــــاشقش میکند یک روز معنی کم محلی را می فهمد یک روز شکستـن را درک میکند آن روز می فــــــهمد آه هـایی که کشیدی از تـــــه ِ تـــــهِ قلبت بوده! می فهــــمد شکـــــستـن یک آدم...
-
25
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 19:55
آن طوری هم که تو فکر میکنی نیست شاید عاشقت بودم ، روزی !!! ولی ببین بی تو ، هم زنده ام هم " زندگی " میکنم . فقط گاهی در این میان یادت زهر می کند به کامم زندگی را...!! ا مشب انگار قرصها هم آلزایمر گرفتن ... لعنتیا یادشون رفته که خواب آورن , نه یـاد آور ... נر زنـــנگــے بـــراے هــر آנمــی از یـڪــ رפּز ، از...
-
24
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 23:28
وقتی نیست نباید اشک بریزی باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند …. تا کوه شوند ، تا سخت شوند ، همین ها تو را میسازد…سنگت می کند درست مثل خودش ! باید یادت باشد حالا که نیست اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند … میدانی؟ آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد.
-
23
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 14:05
کاش ♥ مادرم ♥ هنوز هم تمام نیازم را از طرز نگاهم می فهمید... کاش ♥ پدرم ♥ هنوز هم خواسته هایم را از لحن صدایم می فهمید ... کاش هنوز هم محبت های خواهر م نسبت به من به اندازه ی کودکی ام بود! کاش علاقه ی خواهر م از کودکی ام تا الان کمی به من بیشتر شده بود! کاش رفتار ♥ خدا ♥ با من هنوز هم مثل قبل بود کاش یک قطره از دوست...
-
22
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 18:24
در این هستی غم انگیز وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی « دوستت دارم » کام زندگی را تلخ می کند وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات زندگی را تا مرزهای دوزخ می لغزاند دیگر نازنین من چه جای اندوه چه جای اگر... چه جای کاش... و من این حرف آخر نیست به ارتفاع ابدیت دوستت دارم حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه از لذت گفتنش...
-
21
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 02:53
بیا، گناه ندارد به هم نگاه کنیم ... و تازه، داشته باشد، بیا گناه کنیم نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد ... بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی ... تمام آخرت خویش را تباه کنیم نگاه، نقطه آغاز عاشقیست، بیا ... که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم اگر بخاطر هم عاشقانه برخیزیم ... نمی رسیم به...
-
20
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 23:08
رفتار من عادی است اما نمی دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هرکس مرا می بیند... از دور می گوید: این روزها انگار حال و هوای دیگری داری! ولی باور کنید من مثل هر روزم با آن نشانی های ساده و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولی مثل همیشه ساکت و آرام فقط شاید کمی بیشتر از روزهای قبل مرده باشم !
-
19
جمعه 9 تیرماه سال 1391 01:29
آدمــها کنــارت هستند . . تا کـــی؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند ! از پیشــت میروند یک روز . . کدام روز ؟ وقتی کســی جایت آمد ! دوستــت دارند . . تا چه موقع ؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ! میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه ! نه . . . ! فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود....
-
18
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 12:49
منو پس نزنید صدام کنید تنهام... دستی می خوام برای یاری تکیه گاهی برای غصه هام مرهمی برای زخمهام با شماهایم،اااااااااااای ادمهاااااااااا. صدام رو می شنوین؟ با شماهایم .ای رهگذران سر در گریبان فرو رفته. ای قلبای غبار گرفته من از سرزمینی پر از ظلمت و تاریکی ام. چطور بگم از وسعت تنهایی ام. کاش می تونستم بگم... من غریبم......
-
17
شنبه 13 خردادماه سال 1391 03:17
از تو میگذرم از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ، از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ، نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم . از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ، این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست ! میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ، میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف...
-
16
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 00:29
این قطعه رو به یک نفر تقدیم میکنم که تمام امید من برای زنده بودن است اونم آبجیمه برای تو مینویسم: برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست... برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ... برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو...
-
15
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 17:09
ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی.. غذایت را سرد می خوری !! ناهار ها نصفه شب صبحانه را شام! لباسهایت دیگر به تو نمی آیند همه را قیچی می زنی! ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگی را حفظ نمی شوی! شبها علامت سوالهای فکرت را می شماری تا خوابت ببرد! تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه...
-
14
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 00:19
آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد ... امـا فـاجعـه ی زنـدگی تــو آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه ...آدمی می رود امــا نـمی میـرد! مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن تـو چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری در حــــالی که زنده ای
-
13
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 00:36
کلماتــی بَــرایت می نویـسمـــ ... تا بــخوانی و بــفهمی چــقدر جایَــت خالیست ... تا بــدانی نبودنــت آزارمــ می دهَـــد ... ... لمـــس کُـــטּ نوشــته هایی را که لمــس نشُـدنیست و عُــریاטּ ... کـــہ از قــلْــبم بر قلم و کاغذ میچکد ... لمـــس کُـــטּ گونــــہ هایمــ را کـــہ خیســِ اشک است و پُر شــیار ... لمـــس...
-
12
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 16:55
همه چیز از یه بطری بازی شروع شد ؛ کمی بعد از نیمه شب ، روی یک میز شش نفره همه مست و خراب ...!! بطری چرخید ، چرخید و چرخید ... ... همه چشمها به چرخشش بود ! ... ... حرکتش کم شد کم تر و کم تر ...!! تا بالاخره ایستاد ! سرش به طرف من بود به هر حال من باید اطاعت می کردم با چشم مسیر سر تا انتهای بطری رو طی کردم ! آخرش رسید...
-
11
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 03:08
نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد نباید مست را در حال مستــــــی دست قاضـــــــــی داد نباید بی تفاوت چتر ماتـــــــــــــــــم را به دست خیــــــــــــــــس باران داد کبوترها که جز پرواز آزادی نمی خواهند نباید در حصار میـــــــــــــله ها با دانه ای گنــــــدم به او تعلیم مانـــــــــــدن داد
-
10
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 20:30
مـــــن، نبودنت را ، تــــــاب می آورم . . . رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم . . . فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم . . . امــــــا . . . . . . فــــــراموش کردنــــــت . . . دیگر کـــــا رِ مــــــن نــــــیست . . . . !!!
-
9
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 20:38
چه باید کرد؟ با سینه های پردرد... با درد های نگفته ... با گفته های نشنیده.... با شنیده های ندیده.... با دیده های بی تفاوت.... با این ادم هایی که هیچ کجا هیچ وقت هیچ انسان نبوده اند چه باید کرد؟
-
8
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:27
دلم تنگ میشود، گاهی برای حرفهای معمولی ... برای حرفهای ساده ... برای چه هوای خوبی! ... دیشب شام چه خوردی؟ و چه قدر خسته ام از چرا؟ ... از چگونه! خسته ام از سوال های سخت پاسخهای پیچیده از کلمات سنگین فکرهای عمیق پیچ های تند نشانه های با معنا، بی معنا ! دلم تنگ میشود گاهی برای... یک "دوستت دارم"ساده
-
7
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 15:26
اتشفشانی شده ام به ظاهر خاموش ! درونم اتشی بر پاست که نپرس از این خوشه های خشمی که دسته دسته درون سینه ام بر هم می گذاری بترس........... یک روز که دور هم نیست فوران خواهم کرد وتمام خشمم را بالا خواهم اورد گدازه هایم را جدی بگیر بی شک وجودت را ذوب خواهند کرد.......
-
6
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 20:24
مرا به تختم ببندید... و سیگاری برایم روشن کنید... و تنهایم بگذارید... هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم، به سراغم نیایید... من دارم؛ او را ترک میکنم !!!
-
5
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 16:48
می خواهم بخوابم یک خواب زمستانی طولانی از یخزدگی این تنهایی سرد لبهایم می لرزد دستانم می لرزد دلم می لرزد می خواهم خواب بودن هایت را ببینم خواب ان موقع ههایی که دلت با من بود ان موقع هایی که فقط من بودم و تو دلم می خواهد بیدار که شدم بهار را در اغوش تو جشن بگیرم دلم برای بهار تنگ شده دلم برای جشن تنگ شده راستش را...